وارد داروخانه شدم و منتظر بودم تا نسخه ام را تحویل دهند. فردی وارد شد و با لهجه ای ساده و روستایی پرسید: کرم ضد سیمان دارید؟ فروشنده با لحنی تمسخر آمیز پرسید: کرم ضد سیمان ؟ بله که داریم، کرم ضد آهن و آجر هم دارم. حالا ایرانیشو میخوای یا خارجی اما گفته باشم خارجیش گرونه ها. مرد نگاهش را به دستانش دوخت و آنها را رو به صورت فروشنده گرفت و گفت : از وقتی کارگر ساختمان شدم دستام زبر شده، نمیتونم صورت دخترمو ناز کنم اگر خارجیش بهتره، خارجی بده. متصدی داروخانه لبخند روی لبانش یخ زد. چه حقیر و کوچک است آن کسیکه به خود مغرور است چرا که نمیداند بعد از بازی شطرنج، شاه و سرباز همه در یک جعبه قرار میگیرند. جایگاه شاه و گدا، دارا و ندار قبر است . برای رسیدن به کبریا باید نه «کبر» داشت نه «ریا». مواظب باشیم که تقوا با یک «تق»، «وا» نرود.